شرح حال یک کنکوری



چون وبلاگو تازه درست کردم و خالیه گفتم یکم زود زود مطلب بفرستم. میخوام از 30 ام مرداد شروع کنم درس خوندنو راستش میخوام الان که پشت کنکور موندم برای یک هدف بزرگ تلاشمو بکنم. پارسال دوماه رفتم کتابخونه ی محلمون خیلی عالی بود روزی 8 ساعت اونجا میخوندم و اگه میتونستم تو خونم برا 4 ساعت وقت بود ولی خوب نکردم اگه فقط ادامه میدادم (از بهمن رفتم) و تا تیر اونجا یکسر میخوندمو تو خونم همینطور مطمئنم پزشکی رو قبول میشدم. ولی راستش پارسال انقدر گیج شده بودم که وقتی از خودم پرسیدم برای چی اینقدر درس میخونی هدف به اونصورت واضحی براش نداشتم. راستش بیشتر تخیل بود تا هدف فقط هی خودمو تو موقعیت دانشجوی پزشکی دارو دندان تصور میکردم بعد از مدتی هم انگیزشو ازدست میدادم.

من قبل کنکور رزمی کار میکردمو خیلی به اون ورزش علاقه داشتم اما دوباره بخاطر جو کنکور گزاشتمش کنار. این خودش ضربه بزرگی بهم زد. درکل برای یک کار بزرگی اونم ازنوع فکریش مثل کنکور به این نتیجه رسیدم که باید خودم قوی بکنم.

چند مورد به ذهنم رسیده : هفتگی یکبار به کوه رفتن . دوچرخه سواری . صبحا زود پاشدن . خیلی با برنامه بودن (نه فقط درسا)

قرار کم گزاشتن با دوستام . حذف علاقم و اشتیاقم به موبایل و لپتاپ . و اینکه امسال خیلی تو نخ قلمچی باشم. الان که فکر میکنم اولین شکست کنکورسال قبلمو بخاطر بالا نبردن تراز قلمچیم خوردم هی بهونه میاوردم و سئوالاشو چک نمیکردم  

توی دوهفته وقتی که داشتم سرجمع 3 4 روزو درست حسابی درس میخوندم.

درکل امسال حوصلشو برا کنکور خداروشکر دارم ببینم چی میشه.


پارسال تابستون که قرار بود وارد دوازدهم بشم میخواستم یک همچین وبلاگی بزنم و روزانه 10 دقیقه مشغولش بشم. اما از بس جو کنکور داشتم که حتی تلوزیونمونم از برق در آوردم. تصمیم هایی گرفتم و کارهایی کردم که الان اینجا هستم (در طی این یکسال) یک پشت کنکوری با رتبه 6600 منطقه یک. من تفریح و بازی بصورت آنچنانی انجام ندادم ولی وقت کشی زیاد میکردم موردهای زیادی هم بود ولی میخوام امسال به معنای واقعی درس خوندن برای پزشکی رو شروع کنم.

اصولا توی مدرسه اینکه یکی بتونه بگه هدفش پزشکیه ربطی به علاقه طرف نداره و هرکسی نمیتونه با این نظر پیش بقیه جدی بنظر برسه من دانش آموز متوسط به بالا بودم. تقریبا همیشه یعنی تو یه کلاس 30 نفره نفر هفتم هشتم. تنها جاییم که این متفاوت بوده سال ششم بود که برا تیزهوشان درس خوندم. درسته که درس میخوندم ولی اینکه دنبال نفر اول بودن باشم نبودم. خب اینم یجورایی به شخصیت مربوط میشه مثلا هرکسی نمیتونسته تو بچگیش رئیس باشه (همون کسی که پنج شش نفر همیشه به حرفش گوش میکنن) 

درکل این درست که احتمالا فکر کردن به چیزای بزرگی مثل رتبه تک رقمی و پزشکی تهران برای گرفتن عزمش به شخصیت قدرتمند نیاز داره. اما میخوام امسال بیشتر از اینکه روی رویا پردازی و انگیزش تخیلاتی برای قوی کردن عزمم استفاده کنم. اول شخصیتمو به اونی که برای این رتبه تک رقمی بودن نیازه قوت بدم.

فعلا این مقدمه باشه تا بقیشو بزارم لطف کردید خوندید.


امروز کتابای یکی که توی دیوار کتاباشو گزاشته بود و 300 هزارتومن بهش داده بودم بهم رسید. کلی کتابه با یدونه لقمه آرایه میشه دوازده تا. ایشالله بتونم همشونو بخونم و تستاشو بنم.

چند روزه دارم ورزش سنگین میکنم پارسال که کلا ورزش کردنو گزاشتم کنار 15 کیلو اضافه شد بهم. برای رفع این مشکلم یه دوچرخه کورسی گرفتم و قرار گزاشتم هفته ای یکی دوبار برم کوه. بعلاوه دمبل زدن و درازنشست که شبا انجامشون میدم. 

یادمه فقط یکسال وقتی که ششمو تموم کردم انقدر چاق شده بودم که عرض یکسال یا شش ماه آبش کردم. 2 3 سال پیش رزمی میرفتم ولی الان نمیتونم بدنم نمیکشه اصلا. درکل پارسال به این نتیجه رسیدم که ورززش و تفریح سالم برای درس خوندن خیلی ضروریه. حوصله آدمو زیاد میکنه. عوضش میخوام تفریحات دیجیتالی رو به حداقل برسونم الان تنها دغدغم اینه که فردا قراره ساعت 7 عصر برم کوه اونم با یه گروهی که نمیشناسمشون (یکی بهم معرفی کرده) حدود 30 40 نفرن که یکم برام سخته که خودمو وارد جمع به این بزرگی کنم. 


روز 30 ام مردادو نتونستم درسی بخونم و بیشتر آماده سازی کردم (مرتب کردن اتاقو اینا) و عوضش امروزو برای شروع انتخاب کردم. امروز تازه یادم افتاد که وقتی آدم برای کنکور میخونه چقدر زندگیش متحول میشه کلا انگار روزم یه استایل دیگه بود مثل تو گیما انگار با یه شخصیت دیگه بازی کنی. بهرحال بخاطر اینکه صبحی رفتم خونه مادربزرگم اینا تا بهش تو جابجایی مبلمان و اینا کمک کنم یکم خسته شدم و خوابیدم (البته فک کنم بیشتر بخواطر این بود که قرار بود درس بخونم خوابم اومد.) بعد بیدارشدنم یه برنامه برا هفته آتی نوشتم که فعلا حتی مورد اول اومروزم (فیزیک) نتونستم تموم کنم. ولی زندگی همچنان ادامه دارد و میخوام تا جایی که عذاب وجدان نگیرتم بخونم.

 


چون وبلاگو تازه درست کردم و خالیه گفتم یکم زود زود مطلب بفرستم. میخوام از 30 ام مرداد شروع کنم درس خوندنو راستش میخوام الان که پشت کنکور موندم برای یک هدف بزرگ تلاشمو بکنم. پارسال دوماه رفتم کتابخونه ی محلمون خیلی عالی بود روزی 8 ساعت اونجا میخوندم و اگه میتونستم تو خونم برا 4 ساعت وقت بود ولی خوب نکردم اگه فقط ادامه میدادم (از بهمن رفتم) و تا تیر اونجا یکسر میخوندمو تو خونم همینطور مطمئنم پزشکی رو قبول میشدم. ولی راستش پارسال انقدر گیج شده بودم که وقتی از خودم پرسیدم برای چی اینقدر درس میخونی هدف به اونصورت واضحی براش نداشتم. راستش بیشتر تخیل بود تا هدف فقط هی خودمو تو موقعیت دانشجوی پزشکی دارو دندان تصور میکردم بعد از مدتی هم انگیزشو ازدست میدادم.

من قبل کنکور رزمی کار میکردمو خیلی به اون ورزش علاقه داشتم اما دوباره بخاطر جو کنکور گزاشتمش کنار. این خودش ضربه بزرگی بهم زد. درکل برای یک کار بزرگی اونم ازنوع فکریش مثل کنکور به این نتیجه رسیدم که باید خودم قوی بکنم.

چند مورد به ذهنم رسیده : هفتگی یکبار به کوه رفتن . دوچرخه سواری . صبحا زود پاشدن . خیلی با برنامه بودن (نه فقط درسا)

قرار کم گزاشتن با دوستام . حذف علاقم و اشتیاقم به موبایل و لپتاپ . و اینکه امسال خیلی تو نخ قلمچی باشم. الان که فکر میکنم اولین شکست کنکورسال قبلمو بخاطر بالا نبردن تراز قلمچیم خوردم هی بهونه میاوردم و سئوالاشو چک نمیکردم  

توی دوهفته وقتی که داشتم سرجمع 3 4 روزو درست حسابی درس میخوندم.

درکل امسال حوصلشو برا کنکور خداروشکر دارم ببینم چی میشه.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها